آقا سلام بر غزل اشک ماتمت

 بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت

چندی گذشت در غم هجران اشک تو          

 پرمی کشید دل به هوای محرّمت

 

آقا سلام ماه محرّم شروع شد

آمد بهار زخم دل ما و مرهمت

خون می شود دل همه عالم زه قصه ی 

آن لحظه های آخر و گودال و آن غمت

در بین روضه غم دل من را گرفته بود

وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت

ما بین این همه غم و اشک وفراق وداغ

ای زینب آمدم که شوم یار و همدمت

زینب چه قدر شکل جوان مادرت شدی

با صورت کبود و همان قامت خمت

 

دل گفته ای از : وحید محمدی